منتظر نظرات شما هستم <>
عشق یعنی شاعری دلسوخته
عشق یعنی آتشی افروخته
عشق یعنی با گلی گفتن سخن
عشق یعنی خون لاله بر چمن
عشق یعنی شعله برخرمن زدن
عشق یعنی رسم دل بر هم زدن
عشق یعنی یک تیمم، یک نماز
عشق یعنی عالمی رازو نیاز
عشق یعنی با پرستو پر زدن
عشق یعنی آب بر آذر زدن
عشق یعنی چون محمد پا به راه
عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه
عشق یعنی بیستون کندن به دست
عشق یعنی زاهد اما بت پرست
عشق یعنی همچو من شیدا شدن
عشق یعنی قطره و دریا شدن
عشق یعنی یک شقایق غرق خون
عشق یعنی درد و محنت در درون
عشق یعنی یک تبلور، یک سرود
عشق یعنی یک سلام و یک درود
شـــــــــهــــــر عــــشــــق
همیشه با تومی مانم اگر با شی
اگر عاشق و مرد خط باشی
و کاری می کند با تو تب این عشق
که از عاشق ترین ها سر باشی
و من تصویر خود را در تو می بینم
که آن آئینه هم آیئنه تو باشی
دل من در تب عشق توخواهد سوخت
اگر مانند آتش شعله ور باشی
مبادا روزی از تو بی خبر یاشم
و یا از حال و روزم بی خبر باشی
رفیق غربت من ای تمام امید من
حضور تو ست که گرم از نگاه خورشیدم
چه می شد ای همه خوبی اگر کنار دلم
همیشه سفره ای از شعرهات می چیدم
زمان رفتن تو آسمانم ابر بود
اگر چه لحظه تنهایی ام تو بودی و من
چرا حضور تو را در دلم نفهمیدم؟
خیال توست که اینقدر در خودم ماندم
بی یاد تو از شهر عشق تبعیدم